Info@salehoun.org

بخش اول

کلمات کلیدی: خیر

گرچه مفهوم خیر از مفاهیم بدیهى در معارف بشرى است، لکن شناخت حقیقت و مصادیق عینى آن نیازمند تأمل و ژرف‏بینى است. نگارنده در این مقاله کوشیده است با تکیه بر قرآن و حکمت، حقیقت خیر به ویژه مصادیق آن را معرفى کند.

خیر حقیقتى است که گمشده همه‏ ى انسان‏ ها و حتى حیوانات و گیاهان است و براى رسیدن به آن همواره در تکاپو هستند.

هیچ موجود زنده‏ اى نیست که به خیر گرایش نداشته نباشد. گویى این گرایش یک اصل فطرى و ذاتى بشر (1) و هر موجود زنده‏ اى است؛ تا جایى که افراد شریر هم خود و فعلشان را بدان منتسب مى‏ کنند و شر را با نام شر نمى‏ جویند؛ بلکه خیرى در آن مى‏ پندارند؛ حتى آن که خودکشى مى‏ کند، سبب آن را رهایى از بدبختى‏ ها و رنج ‏ها و... که مصادیق شر هستند، بر مى‏ شمارد.

افلاطون گفته‏ است:

وقتى آدمى آنچه را که در واقع شر است انتخاب مى‏ کند، آن را به پندار این که خیر است انتخاب مى‏ کند.(2)

در این مقاله به این سئوال‏ ها پاسخ داده مى‏ شود که از نگاه قرآن کریم واقعیت خیر چیست و مصادیق آن کدام است؟

مفهوم خیر به ظاهر آشناترین مفاهیم است؛ اما حقیقت آن در غایت خفاست؛ همان‏گونه که سبزوارى در باب وجود که مساوى خیر است، چنین گفته‏ است.

مفهومه من اعرف الاشیاء ***و کنهه فى غایة الخفاء(3)

مفهوم وجود شناخته شده ‏ترین چیزهاست؛ اما کنه و حقیقت آن در نهایت خفا و پوشیدگى است.

 

2. شناخت خیر

خیر از دو منظر معناشناسى و هستى‏ شناسى در خور بررسى است:

 

2. 1. خیر از حیث معناشناسى

خیر کلمه‏ اى عربى است که غالبا در مقابل شرّ به کار مى‏ رود؛ چنان که جوهرى مى‏ نویسد:

الخَیرُ ضدّ(4) الشَرِّ... والخیار: خلاف الاشرار(5)؛ خوبى ضد بدى و خوبان در مقابل بدان است.

گاهى خیر مقابل ضرر استعمال مى‏ شود و در فارسى معمولاً معادل آن خوبى و نیکى یا فایده و بهره است.(6)

راغب اصفهانى در فرهنگ واژه‏ هاى قرآن خیر را این گونه تعریف مى‏ کند: خیر چیزى است که همه آن را خواهان‏اند؛ مثل عقل و عدل و هر چیزى که سودمند است و ضد آن شرّ است... خیر گاه معنایى اسمى دارد و گاه معنایى وصفى. اولى، مثل آیه‏ ىِ شریفه‏ ىِ «ولتکن منکم امة یدعون الى‏الخیر(7) و دومى، مانند «نأتِ بخیرٍ منها(8)»(9).

حکما نیز در معناى خیر گفته‏ اند:

خیر چیزى است که همه آن را خواهان‏اند و به واسطه‏ ى آن بخشى از کمالات شایسته‏ ى یک چیز حاصل مى‏شود.(10)

حکیم و مفسر بزرگ معاصر علامه طباطبایى در معناى خیر مى‏نویسد:

در اصل خیر به معناى برگزیدن است و یک چیز را از آن رو خیر مى‏ نامیم که آن را با چیز دیگرى مقایسه مى‏ کنیم؛ سپس آن را بر مى‏ گزینیم؛ پس آن را که برگزیدیم، در نظر ما خیر است؛ چون برگزیده‏ ى ماست(11).

معنایى که علامه طباطبایى بیان فرمودند، در واقع به معنایى که راغب در مفردات آورده و حکما بر آن‏اند، قابل ارجاح است؛ چون اگر در هنگام مقایسه و انتخاب، علت انتخاب از انتخاب‏کننده سؤال شود، همان را خواهد گفت که در معناى اول آورده شد؛ پس هر موجود انتخاب‏گرى چیزى را که انتخاب مى‏کند، به جهت کمالى است که به او مى‏بخشد.

قرآن کریم خیر را گاه در مقابل شرّ و گاه در مقابل ضُرّ یعنى زیان و رنج به کار برده‏است. مثال مورد اول:

لَوْ یُعجّلُ اللّه‏ لِلنّاس الشَرَّ استعجالَهُم بالخیر لَقُضى الیم اَجَلُهم(12).

اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و درخواست شرّى که در حق خود مى‏کنند، به مانند خیرات تعجیل مى‏فرمود، لازم مى‏ آمد که طومار زندگیشان را در هم پیچد.

مثال مورد دوم:

و ان یمسَسْک اللّه‏ُ بضُرٍّ فلا کاشِفَ له الاّ هو و انْ یَمْسَسْکَ اللّه‏ُ بخیرٍ فهُوَ على کل شى‏ءٍ قدیر

اگر از خدا به تو ضررى برسد، هیچ‏کس جز او آن را از تو دفع نتواند کرد و اگر خدا به تو خیرى عطا نماید، [هیچ‏کس نمى‏تواند آن را منع نماید]؛ پس او بر هر چیزى تواناست.

همان گونه که اشاره شد، خیر گاه به معناى اسمى و گاه به معناى وصفى به کار رفته ‏است. در معناى وصفى گاه به معناى صفت مشبّهه و گاه به معناى صفت تفضیلى و گاه به معناى صفت عالى است.

جوهرى از قول اخفش مى‏نویسد:

وقتى اسمى با خیر توصیف شود و گفته شود «فلان چیز خیر است»، خیر اینجا صفت مشبه‏ است.(13)

علامه طباطبایى در این زمینه، آیه‏ ىِ شریفه‏ ىِ «قل ما عنداللّه‏ خیر من اللهو(14)» را شاهد مثال مى‏ آورد و معناى افعل تقضیل را براى آن مناسب نمى‏داند؛ چون در لهو خیرى نیست تا «ما عنداللّه‏» أخیر از آن باشد.(15)

بدیهى است که معناى افعل در جایى مناسب است که دو چیز خوب و پسندیده با هم سنجیده شوند؛ چنان که خداى سبحان در باب نسخ و تبدیل احکام مى‏فرماید:

مانَنسْخَ من آیة اَوْ نُنْسها نأتِ بخیرٍ منها اَو مثلها(16).

آن چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را بیاوریم.

اما خیر به معناى صفت عالى بیشتر در جایى استفاده مى‏شود که به صورت اضافه استعمال شود؛ مانند:

واللّه‏ُ خیرالرّازقین(17)؛ خدا بهترین روزى دهندگان است.

... و هو خیر النّاصرین(18)؛ و او بهترین یارى دهندگان است.

...و انت خیر الرّاحمین(19)؛ (پروردگارا) تو بهترین مهربانان هستى.

 

2. 2. خیر از منظر هستى ‏شناسى

فیلسوفان برخى در حکمت عملى (20) و برخى در حکمت نظرى (21) در باب خیر بحث کردند. سقراط معتقد است که خیر عبارت است از حکمت (22) و افلاطون مى‏ گوید:

خیر اعلى یا سعادت انسان شامل معرفت خداست. سعادت باید با پیروى از فضیلت به دست آید که به معناى شبیه شدن انسان به خدا در حد امکان است و آن عبارت است از: عادل و درست‏کار شدن به کمک حکمت.... پیروى از آنچه در حقیقت خوب و نافع است. خردمندى....(23)

ارسطو خیر را از دیدگاه غایت‏ شناسى مورد توجه قرار داده، مى‏گوید:

خیر غایت همه‏ ىِ امور است؛ لیکن بر حسب فنون یا علوم مختلف خیرهاى گوناگون وجود دارد. غایتى که ما آن را براى خودش مى‏ خواهیم و همه‏ ىِ دیگر خیرها یا غایات تابعه را براى آن مى‏ خواهیم، بهترین خیر و در واقع عین خیر است(24).

ارسطو در مورد این سئوال که خیر چیست، مى‏گوید:

درباره‏ ىِ این سئوال نمى‏ توان به همان دقتى پاسخ داد که به یک مسئله‏ ىِ ریاضى پاسخ مى‏ دهند و این به سبب طبیعت موضوع است؛ زیرا عمل انسان موضوع علم اخلاق است و عمل انسان را نمى‏ توان با دقت ریاضى معین کرد(25).

به هر حال ارسطو بر اساس غایت‏ شناسى در زندگى مى گوید:

مردم معمولاً نیکبختى را غایت زندگى مى‏ شمارند؛ اما افراد مختلف از نیکبختى چیزهاى بسیار متفاوتى مى‏فهمند. بعضى از مردم آن را با خوشى و لذت یکى مى گیرند و ... علاوه بر آن ممکن است انسانى در زمان ‏هاى مختلف نگرش‏ هاى متفاوتى از نیکبختى داشته باشد. در بیمارى سلامت و در فقر ثروت را نیکبختى بداند(26).

در حکمت زرتشتى ایران قبل از اسلام، هستى به خیرات و شرور تقسیم مى‏ شوند. انگره مینو(اهریمن) منشأ زشتى‏ها در مقابل پنتیامینو خرد مقدس و قوه‏ىِ نیکى‏ هاست و جهان مادى آمیخته‏ اى از آن دو است(27).

فارابى نیز در زمینه‏ ىِ خیر و سعادت مى‏گوید:

سعادت همان خیر به طور مطلق است و هر چیزى که در رسیدن انسان به سعادت نافع باشد و انسان را به سعادت برساند، خیر است. البته نه به جهت خودش، بلکه به جهت این که در رساندن انسان به سعادت مفید است و در مقابل هر چیزى که به وجهى مانع رسیدن انسان به سعادت باشد، شّر به طور مطلق است و خیرى که در رساندن انسان به سعادت مفید است. گاه به طبع موجود است و گاه به اراده موجود مى‏شود.(28)

ایشان در ادامه خیر و شرّ ارادى را که همان زشتى و زیبایى‏اند، ویژه‏ىِ انسان مى‏داند و خیر ارادى را عملى مى‏داند که قواى خیال و حسى انسان تحت نظر قوه‏ىِ‏ناطقه انجام مى‏دهند.(29)

ابن سینا در شفاء، نجات و اشارات و تنبیهات به مناسبت، مباحث خیر را طرح نموده‏ است. در شفاء در بحث عنایت الهى و ترسیم هستى ممکنات بر مبناى آن، غلبه در هستى را از آن خیر مى‏داند و شرّ را در عالمى متصور مى‏داند که ممزوج از قوه و فعل، یعنى عالم ماده، باشد؛ اما عالم مفارقات را عالم خیر محض مى‏ شمارد(30) و در نجات مى‏گوید:

همه‏ ىِ اشیاى طبیعى در هستى به سوى خیرى سوق دارند ... و براى آن ها ترتیبى حکیمانه هست و هیچ چیز در نظام هستى معطل و بیهوده آفریده نشده‏ است.(31)

ابن‏سینا در اینجا به نظام غایت‏ شناسى ارسطو نظر دارد که خیر هر موجودى را رسیدن به غایت مى‏ داند. وى در جاى دیگر خیر را امرى غیر مادى مى‏ شمارد و مى‏گوید:

این که گفته مى‏ شود، واجب الوجود خیر است، به معناى وجودى است که از هرگونه آمیختگى با استعداد و نقص مبّراست یا او مبدأ هر کمال و نظام و آراستگى است و این نسبت به سایر موجودات است(32) و ذاتش به گونه‏ اى است که از او خیر افاضه مى‏شود و این از لوازم جلال اوست و افاضه‏ ىِ خیرات به حسب طبع نیست؛ بلکه از روى علم و رضاست.(33)

ابن سینا در اشارات در نمط هشتم که در باب بهجت و سعادت، خیر را کمال مى‏داند و براى هر موجودى به کمال ویژه‏ اى قائل است که به حسب استعداد اولى و فطرى آن را مى‏ جوید.(34)

ملاصدرا نیز در اسفار خیر را چیزى مى‏شمارد که هر موجودى به آن اشتیاق دارد و آن را مى‏ طلبد و خیر مطلق را از آن کسى مى‏ داند که همه‏ىِ اشیاى عالم به او اشتیاق دارند و به واسطه‏ ىِ او و آنچه از او افاضه مى‏ شود، کامل مى‏ شوند و آن وجود قیومى واجب الوجود است؛ زیرا او وجود مطلقى است که نقصى در او نیست و نور و روشنایى محض و موجودى تمام و فوق تمام است. پس طبع هر ممکنى به او شوق دارد و عاشق اوست؛ از این رو هیچیک از معلولات از هر جهت، خیر محض نیست؛ بلکه به اندازه‏ىِ نقصان درجه‏ىِ وجودیش از خیر مطلق، به شر آمیخته است.(35)

بر این مبنا موجودات یا خیر محض‏ اند که هیچ شرّى در آن ها نیست یا خیر در آن ها غالب است و در دار هستى موجودى که شرّش غالب یا حتى خیر و شرّش مساوى باشد، نداریم؛ چون مقتضى حکمت آفریدگار هستى نیست که موجودى را که شرش غالب یا مساوى خیرش باشد، خلق نماید.

از آنچه در باب خیر از منظر هستى‏ شناختى گفتیم، نتایج زیر حاصل مى‏شود:

1. خیر هم در حکمت نظرى طرح مى‏ شود و هم در حکمت عملى.

2. خیر در حکمت نظرى مساوق وجود و کمال وجودى و در حکمت عملى مساوق سعادت یا راه رسیدن به سعادت است.

3. خیر هم غایت زندگى و امور است و هم صراط رسیدن به غایت نهایى یعنى خیر نهایى.

4. خیر یا مطلق است یا نسبى. وجودى که تمام و فوق تمام است، خیر مطلق است و ماسواى او خیریّتشان نسبى است. خیر به جنبه‏ هاى وجود و وجوب و شرّ به جنبه ‏هاى امکان و نقص شى‏ء بر مى‏ گردد.

5. آنچه در دار هستى لباس وجود پوشیده، یا خیر محض است یا خیریتش غالب بر نقص و شریت اوست.

6. همه‏ ىِ موجودات ناقص و فقیر، به سوى خیر مطلق و کمال وجودى با عشق و شوق وصف‏ ناپذیرى در حرکت ‏اند.

7. خیر یا تکوینى است یا ارادى. نعمت‏هاى وجودى خیرات تکوینى‏ اند و خیر ارادى، خیرى است که با اراده و تدبیر قوه‏ ىِ عاقله‏ ىِ انسان تحقق پیدا مى‏کند.

8. هر موجودى به اندازه‏ىِ معرفت او از خیر حقیقى و کمال نهایى به تحصیل آن اهتمام دارد.

 

دپارتمان توانمندسازی و توسعه صالحون

مرکز درمانی موسی بن جعفر-دندانپزشکی-آمبولانس-آزمایشگاه موزه علوم و فنون شهرستان آران و بیدگل مددکاری و حمایتی

دپارتمان توانمندسازی و توسعه-پژوهش

     
مرکز درمانی موزه خیریه و مددکاری ترویج مشاوره آموزش پژوهش